ایلیای مهربون

پالادیوم

دیشب با مامان و بابا و خاله شیوای عزیزم رفتیم پالادیوم تو خیابون مقدس اردبیلی . (الف):مامانم روز قبل با یکی از فامیلامون اومده بود اونجا مامانم گفتش:که روز قبل وقتی رفت سمت بچه گونه ی   ال سی واکی ولی فامیلمون بهش گفت که ایلیا که بچه نیست باید بریم به سمت تینیجر(نوجوان) . اخه ال سی واکی 11تا 16 سال برده تو نوجوان برای همینم مامانم به قسمت نوجوان رفت. و روز بعدشم من و مامان و بابا خالم رفتیم تا لباس هاش را ببینیم.                                    &nbs...
9 بهمن 1394

یادداشت اول

امروز یاداشت اولو برای ایلیای عزیزم در دفتر خاطراتش ثبت میکنم. ایلیا امروز بعد از چند وقت با فامیلای باباش رفت مهمونی و خیلی خوشحال بود که نازنین دختر دخترخاله باباشو دید آرشام و صدرا پسرای دختر دایی باباشو دید. امروز با فامیلهای باباش رفته بودیم رستوران اسپیو در میدان درکه خوب بود ولی هوا سرد بود .محیطش با صفا و نهارش هم خوب بود.
23 دی 1389
1